سفارش تبلیغ
صبا ویژن






















شورشیرین

               

سلام بر توباد حسین!

 

ای شافع امت رسول الله (ص)

 زمین هر روز و هر لحظه منتظر و بیتاب آمدنت بود. آدمیان دسته دسته می آمدند ، می زیستند و(البته نیز) می رفتند. نوبت به پیامبر خاتم رسید ، آخرین آغاز ...  رسالت او کامل ترین بود ودراین راه چه سختی ها که نکشید . سال   چهارم  هجرت کمی قبل از حلول وجود مبارکت در وجود مادرت زهرا سروش وحی خبر آورد که:" یا محمد! دومین نوه ات بپاس شهادتی جانسوز به مقامی والا دست خواهد یافت تا رحمت شفاعت از آن ایشان گردد."

رسول خدا درآغاز چون خبر شهادتت را شنید فرمود مرا نیازی به فرزندی که امتم او را بکشند نیست. اما چون خبر سیادت وامامت در نسل تو را شنید لب از سخن فرو بست و راضی شد ؛ راضی به رضای پروردگار. پدر ومادرت نیز چنین کردند؛ وتو  آمدی. نرم و وزنده وسبک .

    پای جسمت که به عالم وجود فاطمه بازشد انگار دنیا دیگرگون شده بود . فاطمه از همان آغاز، حضورت را با همه ی وجود احساس می کرد ؛ انیس دل مادر شده بودی . با وجود تودیگر در دل شبهای تار افروختن چراغ را نیاز نبود.مادرت سر خوش از حمل آسمانی پاره ای دیگر ، تسبیح گوی خدایش بود، شب وروز همنشین  درمسجد، زمزمه های تو ضربان  قلبش بود ، تو از همان وقت ثنای پروردگارخویش آغاز کرده بودی؛ همراهی تو ومادربیش از شش ماه به درازا نکشید (همچون یحیی پیامبر) ، وتو بیتاب آمدن بودی ، بیتاب آمدن به عالمی که قول شفاعت آدمیانش را به پروردگارت داده بودی .

   سوم شعبان بود ، همان روزی که زمین از شوق میزبانی قدوم تو به آسمان وآسمانیان می بالید.خبر شکفتنت محمد رابی تاب دیدارکرده بود ونسیم حضورش بیدرنگ وجود تو ومادرت را در برگرفت . به بالین مادرت آمده بود ، تورا می طلبید. اذان در گوش راست واقامه در گوش چپ.  گریست ... گریست...

و تو نیک میدانی چرا ...؟!ادامه مطلب...

نوشته شده در سه شنبه 85/6/7ساعت 12:45 عصر توسط دوخواهر| نظرات ( ) |